((تولدت مبارک))

1

 

2

 

3

 

4

 

5

  

6

 

7

 

8

 

9

 

10اسفند

 

 

 

Happy birth day

 

همه تنهایی ها با من رفیقن منا در حسرت عشقت

 

نزاری

 

برای روز میلاد تن خود منا دور از دل و دیدت نزاری

 

می یام تنها توی قلبت می شینم من قلبت را جایی جا

 

 نزاری

 

عزیزم جشن میلادت مبارک

 

 

 

جوجه کوچولوی من تولدت مبارک

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات 43 + ارسال نظر
مهران پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:59 ق.ظ http://www.sangintar-az-faryad.blogsky.com

سلام . خوبی سیمین ؟
مرسی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی
خیلی خوشحالم کردی .
واقعا نمیدونم چطوری این محبتا را جبران کنم .
آپ بسیار زیبایی بود .
حالا من دیگه من شدم جوجه کوچولو !!!!!!!!!!
ای ول خوشم اومد .... خیلی جالب بود . مرسی .
دیروز خیلی خوش گذشت . امیدوارم به تو هم خوش گذشته باشه .
میدونی منم منتظر روز تولدت هستم .... میخوام .....
نمیدونم چی بنویسم .... مثل دیروز ..... بازم شوکه شدم .
بهترین تولدی که تا حالا داشتم ... همین بود ...
این تولدم باب بقیه تولدام خیلی فرق میکرد .... میدونی چرا ؟
چون دیگه شلوغ نبود .... فقط خودمون بودیم .
خیلی خجالتم دادی ... مرسی
مرسی از کادوهای زیبات ... ممنونممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
بازم ازت تشکر میکنم .
آپتم خیلی زیبا بود ... ترانه قمیشی ... میدونی چقدر با این ترانه خاطره دارم !!!!! آپ خودم بود روز ۲۸ مهر ...
خیلی جالبه ....

در مشرق عشق دشت خورشید تویی

در باغ نگاه یاس امید تـویـی

در بین هزار پونه آنکس که مرا

چون روح نسیم زود فهمید تویی


مرسی از این همه لطف .
خیلی زیبا بود ... خیلی ... ممنونم
مواظب خودت باش گلم .
(( دوستت دارم ))

مهران پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:10 ق.ظ http://www.sangintar-az-faryad.blogsky.com

خدایا!

تو را سپاس

که فرصت تولد دوباره

تولد چند باره و چندین باره به ما می بخشی

خداوندا!

این بار

فرصت تولدی به ما ببخش

که تا همیشه از آن لذت ببریم.
********************
خدایا!

تو را سپاس

که باز به ما فرصت می دهی

دور تازه ای از گردش زمین و خورشید را ببینیم.

خداوندا!

گواه باش

که تورا

و آسمان و زمین و ماه و خورشید تو را

و قرار و بی قراری شان را

و سکون و آرامش و تکان و گردششان را دوست داریم.
*****************
خدایا !

تو را سپاس

که امکان دیدن شب و روز

مشاهده ی جابه جایی سال و ماه

واحساس دگرگونی دل ها و دیده ها را به ما می بخشی.

خداوندا !

حالی تازه به ما ببخش

حالی که در گنجایش وجودمان

حالی که تواش بر ما بپسندی

و از دیدن ما در آن حال خشنود شوی.
*****************
خدایا !

تو را سپاس

که در این روزها

تن درختان را

پر ازشکوفه های زرد و سفید و قرمز می کنی.

خداوندا !

در این روزهای بهاری

روح ما را هم شکوفه باران کن.

****************************
مرسی .. مرسی


مهران پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:38 ق.ظ http://www.sangintar-az-faryad.blogsky.com

بازم سلام .
مرسی از نظرای زیبات ... خیلی جالب بودن ... مخصوصا اون که درباره ی مردا بود .
خیلی خجالتم دادی ... مرسی .
خیلی خوشحالم کردی .. ممنونم .
بازم بهت سر میزنم .
........

مهران پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:45 ب.ظ http://www.sangintar-az-faryad.blogsky.com

وقتی به عشق می رسم از لذت نگاه

غم را به حرمت تو فراموش می کنم

تا آخرین نگاه به یاد توام بدان

دل هر چه می کند همه آن برای تو

قلب مرا که برده ای و رفته ام ز دست

قلب تمام عشق پرستان فدای تو
قلب تمام عشق پرستان فدای تو
قلب تمام عشق پرستان فدای تو
قلب تمام عشق پرستان فدای تو
قلب تمام عشق پرستان فدای تو
قلب تمام عشق پرستان فدای تو
خیلی زحمت کشیدی .
بهترین جشنی بود که میشد کسی برام بگیره .
بهترین روز ... ممنونم ازت .
بازم میام عزیزم .
مواظب خودت باش.
قربان تو .... مهران


فاطمه پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 02:35 ب.ظ http://www.yek-teke-tanhaiy.blogsky.com/

سلاممممممممممممممممم
تولدت مبارک جوجه کوچولوووووووووووو:دی

خوب حالا کادوها چی بودن ؟؟؟؟؟
ایشالا صد ساله شین کنار هم با شادی


دیر هنگامی است در غروب خورشید
در دور دست ترین زیبایی بی مانند
به آرزوی دست یافتن به عشقی زیبا
که خانه در دور دست ها و
دست های دور دارد
می روم تا در غروب هنگام
زیباییش را رخ نماید
فاصله ای از مبهم ترین زمان
من را در آغوش بگیر ، لمس کن
نورت را بر صورتم بپراکن
زمان دیگر شاید دیر ،
دیر شاید باشد
معجزه ، قلب خاموش من است
و کلام های بی صدای تو
غروب ،
طلائی ترین رنگ تجلی عشق است
عشق ، عشق هدیه می کند
زندگی هدیه می کند عشق
عشق ، درد به همراه می آورد
عشق ، نگرانی می دهد
نگرانی ، جرأت می بخشد
جرأت ، اعتقاد می آورد
اعتقاد ، امید می دهد
امید، زندگی می بخشد
زندگی ، عشق هدیه می کند
عشق ، عشق هدیه می کند

با آرزوی بهترینهااااااااااااااااااااااااااااااااا
******************فعلا ********************

رسول پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 06:12 ب.ظ

سلام

باریکالااااااا

تولدت مبارک فکر کنم تولد مهران بوده

مهران جون برات ارزوی موفقیت می کنم و بهت تبریک میگم

انشا الله تولد ۱۰۰ سالگیت

خوب کادوها رو باز کنید ببینیم چیه ( چشمک )

سیمین آپ بسیار جالبی بود

فکر نمی کردم موضوع آپت این باشه :دی

خیلی قشنگ بود

مهران بازم بهت تیریک میگم همیشه سرخ باشی و عاشق

رسول پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 06:16 ب.ظ

آآآآآآآآآآآآآآآآآآ
عکس باز نشده بود این توئی مهران !!!!!!۱

جوجه جوجه طلائی نوکش سرخ و حنائی تخم خود را شکستم اینجوری بیرون جستم
گفتا جایش تنگ بود دیوارش از شنگ بود نه پنجره نه در داشت نه کس از من خبر داشت
دادم به خود یک تکان مثل رستم پهلوان تخم خود را شکستم اینجوری بیرون جستم

( خنده ) عکس یاد این شعر انداختم تبریکککککککککک

روزبه -- ** حضرت عشق ** جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:52 ق.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

...وقتی می یای صدای پات از همه جاده ها می یاد...
انگار نه از یه شهر دور از همه دنیا می یاد...
تا وقتی که در وا میشه لحظه ی دیدن می رسه ......
همه ی حاده ها به سینه ی من می رسه........

حضرت عشق به مناسبت فتح یه آرزو
آپ شد
منتظرتم
راستی لینکت کردم دختر خاله ی دوستم !
تولدشم مبارک !
فعلا........
----------یا حق ! --------

مهران جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 04:14 ب.ظ http://www.sangintar-az-faryad.blogsky.com

سلام . خوبی سیمین ؟
ببین چقدر خجالتمون دادن .
مرسی از لطف همه . ممنونم .
از آقا رسول و فاطمه خانم . و بیشتر از همه سیمین جون که خیلی شرمنده کرد .
دست همگی درد نکنه.
ممنونم .

مصطفی شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:04 ب.ظ http://www.yaribato.blogfa.com

سلام شعر هایت زیباست عکسات عالی من که خیلی خوشم آمد
موفق باشی

ج نا امید شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 03:55 ب.ظ http://www.tanhatarazskoot.blogfa.com

سلام واقغآ ناز شده امیدوارم موفق باشین

مهر ان شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 05:18 ب.ظ http://www.sangintar-az-faryad.blogsky.com

سلام سیمین جون خوبی ؟
چه خبرا ؟
آره کلاس خیلی بد بود . نزدیک بود یکی از درسام حذف بشه .. ولی خوب شانس آوردم .
راستی فاطمه خانم از شما هم تشکر میکنم . مرسی . آقا رسول از شما هم همینطور .
دست همه درد نکنه .
********************
خوب سیمین حالا من جوجه ۳ روزه شدم ... آره ؟
خوشم اومد ای ول ...
*****************
کاش بر ساحل رودی خاموش ، عطر مرموز گیاهی بودم
چون بر‌آنجا گذرت می‌افتاد به سروپای تو لب می‌سودم
کاش چون نای شبان می‌خواندم به نوای دل دیوانه تو
خفته بر هودج مواج نسیم می‌گذشتم زدر خانه تو
کاش چون پرتو خورشید بهار سحر از پنجره می‌تابیدم
ازپس پردة لرزان حریر رنگ چشمان تورا می‌دیدم
کاش چون آیینه روشن می‌شد دلم از نقش تو و خنده تو
کاش چون برگ خزان ، رقص مرا
نیمه شب ماه تماشا می‌کرد
در دل باغچة خانة تو .
**********************
در اخرین لحظه دیدار به
چشمانت نگاه کردم و
گفتم بدان اسمان قلبم
با تو یا بی تو بهاریست
همان لبخندی که توان را
از من می ربود بر لبانت
زینت بست.
و به ارامی از من فاصله
گرفتی بی هیچ کلامی.
من خاموش به تو نگاه می کردم
و در دل با خود می گفتم :ای کاش این قامت
نحیف لحظه ای فقط لحظه ای می اندیشید که
اسمان بهاری یعنی ابر
باران رعد وبرق و طوفان
ناگهانی
و این جمله ،جمله ای
بود بدتر از هر خواهش
برای ماندن و تمنایی
بود برای با او بودن.
***********************
بازم عزیز بهت سر میزنم .
مواظب خودت باش .

[ بدون نام ] شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 05:26 ب.ظ

بازم سلام .
چند تا متن دیدم که انگار قشنگن . برات می فرستم .
*****
مهم نیست چند بهار در کنار هم زندگی کنیم باور کنید مهم این است که یادمان باشد عمرمان



کوتاه است در پایان زندگی خیلی از ما خواهیم گفت: کاش فقط چند لحظه بیشتر فرصت



داشتیم تا خوب بهم نگاه کنیم و همه ناگفته های مهر آمیز یک عمر را در چند ثانیه بگوییم ای



کاش با خاطره ها زندگی نمیکردیم
***
می دونی فاصله بین انگشتات بخاطر چیه؟

برای اینکه یه نفر دیگه با انگشتاش این جای خالی رو پر کنه. پس به دنبال دستی باش

که تا ابد بتونه دستت رو بگیره ... (( منا میگه ... جدیا واقعا این فاصله فقط همین طوری پر میشه))
*****
زنده ام چونکه?در کنارمی، هستم چون که تو عشقمی و خوشحالم?زیرا تو?خندانی… ?
می میرم زمانی که? می روی، نابود میشوم زمانی که? از من دور می شوی
گریانم زمانی که? غمیگینی ای عشق من …! پس بمان در کنار من
برای همیشه و تا ابد ، با من زندگی کن ، با عشقم ،?نه?با خاطراتم!
بمان و این زندگی را برایم غمگین تر ، و این دنیای بی محبت را برایم جهنم نکن!
بمان در این قلبی که مدتها انتظار میکشید تا چنیی عشقی نصیبش شود…
اینک که تو آمدی و در قلبم نشستی بیا و تا ابد عشق من و قلبم باش…!?
اسمت امواج سهمگین دریای دلم را آرام میکند… اسمت چشمهای مرا?
بهانه گیر می کند، مرا امید وار و آرام میکند ،چشمه غرور را در وجود من جاری میکند…!
غرور عشق ، و غرور به خاطر دوست داشتن بیش از حد!?
معنای عشق را بیشتر از معنای واقعی خودش برایم معنا کردی و بیشتر از آنچه?تصور می کردم مرا دوست میداری!
اینک که مرا با این عشق و دوست داشتن خودت شرمنده کرده ای? من میخواهم?
تو را بالاتر از تو? که مرا دوست داری ، دوست داشته باشم، ای عشق من !?
پس با غرور هر چه تمام تر و با احساس دوست داشتن بیش از حد و از ته دل?
از تمام وجودم ، همجو رعد و برق آسمان در این دشت عشق در میان این?
همه عاشقان و در برابر خدای عاشقان با چشمهای گریان ، با صداقت و یکرنگی و یکدلی
و احساس آرامش عشق و ذکر نام مقدس تو? ، و شرمندگی ، فریاد میزنم :
خیلی دوستت دارم عزیزم
خیلی دوستت دارم عزیزم
خیلی دوستت دارم عزیزم
خیلی دوستت دارم عزیزم
خیلی دوستت دارم عزیزم
**********
مواظب خودت باش .

مهر ان شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 05:35 ب.ظ http://www.sangintar-az-faryad.blogsky.com

ببخشید بازم یادم رفت اسمما بنویسم ....
من بودم٬(( مهران)) ..... (( جوجه کوچولو ))
****
چهار شمع به آرامی در حال سوختن بودند، محیط آنچنان آرام و بی صدا بود که می شد به صحبتهایشان گوش داد . اولی گفت : من" صلح" هستم ، کسی نمی تواند مرا برای همیشه روشن نگاه دارد من مطمئنم که خاموش می شوم . لحظه ای نگذشت که شعله اش کاهش یافت و خاموش گشت.

دومی گفت: من" ایمان" هستم وجود من ضروری نیست ، پس چندان مهم نیست که من روشن باقی بمانم ،سخنش به پایان رسید . نسیم ملایمی وزید و آن را خاموش کرد .

شمع سوم با ناراحتی گفت: من "عشق" هستم من توان روشن ماندن را ندارم ، مردم مرا به کناری نهاده اند و از اهمیت آن بی خبرند ، آ نها حتی فراموش می کنند که به کسی که به ایشان از همه نزدیک تر است عشق بورزند .

زمانی طول نکشید که او نیز خاموش شد .

ناگهان کودکی وارد شد و با دیدن سه شمع خاموش گفت : چرا شما خاموش هستید ؟ شما باید همه روشن باشید و سپس به آرامی شروع به گریستن کرد . در این لحظه شمع چهارم گفت :نترس تا زمانی که من هنوز می درخشم میتوانیم شمع های دیگر را بیفروزیم . من" امید" هستم . بدین ترتیب همه ما دوباره می توانیم روشن باقی بمانیم . امید، ایمان، صلح، عشق

کودک با چشم های درخشان شمع امید را برداشت و با آن شمع های دیگر را روشن کرد.
********
بازم میام .
منتظرم باش .
ههههههههههه

مهران شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 05:43 ب.ظ http://www.sangintar-az-faryad.blogsky.com

ازم پرسید به خاطر کی زنده هستی ؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجودم داد بزنم و بگم به خاطر تو بهش گفتم به خاطر هیچکی ازم پرسید پس به خاطر چی زنده هستی؟ با اینکه دلم داد میزد به خاطر دل تو با یک بغض غمگین بهش گفتم به خاطر هیچکی پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی؟ در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود گفت: به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است
*********
سلام .
ببخشید که اینقدر میام نظر میدما !!!!!!!!!!

مهر ان یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 05:30 ب.ظ http://www.sangintar-az-faryad.blogsky.com

سلام . خوبی ؟
مرسی . باید ببخشی .. خیلی بهت زحمت میدم .
نمیدونم چرا حالم زیاد خوب نیست !!!!!!!!!
کاش میومدی اینجا ....
نمیدونم چی بگم .
بازم بهت سر میزنم .
مواظب خودت باش
.....

حضرت عشق --** روزبه **-- یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 05:35 ب.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

س
ل
ا
م
خوبی ؟
واییییییییییی تور وخدا ببخشید فکر کردم که گذاشتم
معذرت
گذاشتم الان
خوب حالا قبول کردی معذرت رو یا ....
قربانت
موفق باشی
فعلا........
-------------- یا حق ! ----------

مهر ان دوشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:28 ق.ظ http://www.sangintar-az-faryad.blogsky.com

سلام . خوبی عزیزم؟
چیکارا می کنی ؟
به سلامتی پروژه هم که تمام شد .
حالا باید یه شیرینی بدی ... من شیرینی میخواما!!!!
**
اگه یه روز بغض گلوت رو فشرد بهت قول نمی دم که می خندونمت ولی می تونم باهات گریه کنم اگه یه روز نخواستی به حرفای کسی گوش کنی بهم بگو .... قول می دم که خیلی ساکت باشم اگه یه روز خواستی در بری حتما خبرم کن قول نمی دم که ازت بخوام بمونی اما می تونم باهات بدوم اگه یه روز سراغم رو گرفتی و خبری ازم نشد سری بهم بزن احتمالا بهت احتیاج دارم اما اگه یه روز رفتی و دیگه برنگشتی بهت قول نمی دم که منتظرت می مونم اما ازت می خوام وقتی اومدی یه شاخه گل رو قبرم بزاری.........
*******
من لب را در سکوت

و سکوت را در شب

وشب را در بسرت به خاطر تپیدن

واندیشیدن به تو دوست دارم

من عشق را در امید

و امید را در تو

و تو را در دل

و دل را برای به موقع تپیدن برای تو دوست دارم

من خزان را به خاطر رنگهایش

بهار را به خاطر شکوهش

زندگی را به خاطر امیدهایش

و خودم را به خاطر تو دوست دارم.
********************
دوستت دارم .
دوستت دارم
مواظب خودت باش

مهر ان دوشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:37 ق.ظ http://www.sangintar-az-faryad.blogsky.com

خسته ام ،

آنقدر خسته که نام خود را هم فراموش کرده ام و هیچ یادم نیست که اولین بار کدام گل را بوییده ام.

خسته ام ،

اما نه آنقدر که نتوانم تورا دوست داشته باشم و از کنار نفسهای گرمت بی اعتنا بگذرم.

اگر شوق رسیدن به دستهایت نبود،هیچ گاه آغوشم را نمی گشودم

و اگر صدای گوشنواز تو نبود،از گوشه تنهایی بیرون نمی آمدم

و اگر شوق دیدن چشمهایت نبود،هیچ گاه پلکهایم را بیدار نمی کردم.

خسته ام،

اما نه آنقدر که نتوانم هر روز بر باشکوه ترین قله زندگی بایستم و همراه با ستاره ها و خورشید به تو سلام کنم.

آری،تو را دوست دارم.
آری،تو را دوست دارم.
آری،تو را دوست دارم.
آری،تو را دوست دارم.
آری،تو را دوست دارم.
آری،تو را دوست دارم.
آری،تو را دوست دارم.
آری،تو را دوست دارم.
آری،تو را دوست دارم.
آری،تو را دوست دارم.
آری،تو را دوست دارم.
آری،تو را دوست دارم.
آری،تو را دوست دارم.

مهر ان دوشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:47 ق.ظ http://www.sangintar-az-faryad.blogsky.com

دوستت دارم را من دل آویزترین شعر جهان یافته ام
این گل سرخ من است دامنی پرکن از این گل
که بری خانه دشمن که فشانی به دوست
راز خوشبختی هرکس به پراکندن اوست
تو هم ای خوب من این نکته به تکرار بگو
این دل آویزترین شعر جهان را همه وقت
نه به یک بار و به ده بار به صد بار بگو
دوستت دارم را با من بسیار بگو
دوستم داری را از من بسیار بپرس
********
از امید ،از فردا نخواهم گفت
زندگی بی تو سراسر دژ اندوه است
زندگی را با تو میخواهم
با تو میخندم با تو میگریم
با تو میمیرم باتو میمیرم با تو میمیرم
******

نمی توانم بنویسم باور می کنی، اینها شعر نیست، یادداشت هم نیست، اصلا هیچ
چیز نیست، به قول خودم اینها از سر عاشقی است. فقط همین. ای کاش به غیر از نوشتن کار دیگری هم بلد بودم که آنگونه همه آنچه درون دلم می گذرد یا حتی نیمی از آن یا شاید ذره ای از آن را بروز دهم.

ای کاش می دانستی چقدر سخت است. چقدر دشوار است، هر شب بی آنکه تو در کنارم باشی با یادت بنشینم و ترا زمزمه کنم و برایت بنویسم.
ای کاش بودی تا ببینی. چقدر در التهابم. نیستی در کنارم تا حرفهای دلم را رو در رو برایت بازگو کنم و من بایست هر شب، خسته از گذشت روز، خمیده از خستگی ها، بی تاب از خمودگی ها و رنجور از بی تابی ها و رنجیده از غریبه ها بنشینم و برایت سخنان شیرین بنویسم.
هیچ کس نیست که بداند در دلم چه می گذرد. اگر می بینی می نویسم و می نویسم و به نوشتن ادامه می دهم از آن روست که می دانم تو می خوانی. می دانم تو هستی و تو می بینی و می شنوی. می دانم که تو در کنار منی. شاید نه در فاصله ای نزدیک اما لاقل آنقدر که ... .
اصلا مهم نیست. کافی لبخندی از تو و یا حتی گوشه چشمی را در ذهن مرور کنم. می توانم ساعتها بنویسم و برای همین است که می گویم اینها همه از سر عاشقی است.
نترس. هنوز دیوانه نشده ام. اما فرصت دارم. برای دیوانگی.
برای فرزانگی. برای جاودانگی.
و من به حضور نزدیکم. و به دیدار. و به کنار. در کنارم باش.
حتی اگر از من دوری. عزیز دل!
دلم طاقت نشستن ندارد وقتی به چشمهایم می نگری
چشمهایم تحمل نگریستن ندارد وقتی مرا می نوازی
روحم پر می کشد وقتی با من سخن می گویی
زبانم هم که بند می آید
تو بگو چه کنم با این همه التهاب که همه از دوست داشتن توست
غزل هایم را فراموش می کنم
از سهراب یا نیما، فروغ یا شهریار چیزی به یاد نمی آورم
فقط باید زمزمه کنم
زیر لب به گونه ای که تو نیز بشنوی
کسی درون من است که از دریچه چشمم به کوچه می نگرد
کسی درون من است و او کسی نیست بجز تو...
تو که برایم جاودانه هستی و می مانی و میخواهم که بمانی تا زندگی کنم ...

نمی توانم بنویسم باور می کنی، اینها شعر نیست، یادداشت هم نیست، اصلا هیچ
چیز نیست، به قول خودم اینها از سر عاشقی است. فقط همین. ای کاش به غیر از نوشتن کار دیگری هم بلد بودم که آنگونه همه آنچه درون دلم می گذرد یا حتی نیمی از آن یا شاید ذره ای از آن را بروز دهم.

ای کاش می دانستی چقدر سخت است. چقدر دشوار است، هر شب بی آنکه تو در کنارم باشی با یادت بنشینم و ترا زمزمه کنم و برایت بنویسم.
ای کاش بودی تا ببینی. چقدر در التهابم. نیستی در کنارم تا حرفهای دلم را رو در رو برایت بازگو کنم و من بایست هر شب، خسته از گذشت روز، خمیده از خستگی ها، بی تاب از خمودگی ها و رنجور از بی تابی ها و رنجیده از غریبه ها بنشینم و برایت سخنان شیرین بنویسم.
هیچ کس نیست که بداند در دلم چه می گذرد. اگر می بینی می نویسم و می نویسم و به نوشتن ادامه می دهم از آن روست که می دانم تو می خوانی. می دانم تو هستی و تو می بینی و می شنوی. می دانم که تو در کنار منی. شاید نه در فاصله ای نزدیک اما لاقل آنقدر که ... .
اصلا مهم نیست. کافی لبخندی از تو و یا حتی گوشه چشمی را در ذهن مرور کنم. می توانم ساعتها بنویسم و برای همین است که می گویم اینها همه از سر عاشقی است.
نترس. هنوز دیوانه نشده ام. اما فرصت دارم. برای دیوانگی.
برای فرزانگی. برای جاودانگی.
و من به حضور نزدیکم. و به دیدار. و به کنار. در کنارم باش.
حتی اگر از من دوری. عزیز دل!
دلم طاقت نشستن ندارد وقتی به چشمهایم می نگری
چشمهایم تحمل نگریستن ندارد وقتی مرا می نوازی
روحم پر می کشد وقتی با من سخن می گویی
زبانم هم که بند می آید
تو بگو چه کنم با این همه التهاب که همه از دوست داشتن توست
غزل هایم را فراموش می کنم
از سهراب یا نیما، فروغ یا شهریار چیزی به یاد نمی آورم
فقط باید زمزمه کنم
زیر لب به گونه ای که تو نیز بشنوی
کسی درون من است که از دریچه چشمم به کوچه می نگرد
کسی درون من است و او کسی نیست بجز تو...
تو که برایم جاودانه هستی و می مانی و میخواهم که بمانی تا زندگی کنم ...
دوست دارم بدانی صد سال دیگر همین حرفهای دلم است که تو را میخواند

نمی توانم بنویسم باور می کنی، اینها شعر نیست، یادداشت هم نیست، اصلا هیچ
چیز نیست، به قول خودم اینها از سر عاشقی است. فقط همین. ای کاش به غیر از نوشتن کار دیگری هم بلد بودم که آنگونه همه آنچه درون دلم می گذرد یا حتی نیمی از آن یا شاید ذره ای از آن را بروز دهم.

ای کاش می دانستی چقدر سخت است. چقدر دشوار است، هر شب بی آنکه تو در کنارم باشی با یادت بنشینم و ترا زمزمه کنم و برایت بنویسم.
ای کاش بودی تا ببینی. چقدر در التهابم. نیستی در کنارم تا حرفهای دلم را رو در رو برایت بازگو کنم و من بایست هر شب، خسته از گذشت روز، خمیده از خستگی ها، بی تاب از خمودگی ها و رنجور از بی تابی ها و رنجیده از غریبه ها بنشینم و برایت سخنان شیرین بنویسم.
هیچ کس نیست که بداند در دلم چه می گذرد. اگر می بینی می نویسم و می نویسم و به نوشتن ادامه می دهم از آن روست که می دانم تو می خوانی. می دانم تو هستی و تو می بینی و می شنوی. می دانم که تو در کنار منی. شاید نه در فاصله ای نزدیک اما لاقل آنقدر که ... .
اصلا مهم نیست. کافی لبخندی از تو و یا حتی گوشه چشمی را در ذهن مرور کنم. می توانم ساعتها بنویسم و برای همین است که می گویم اینها همه از سر عاشقی است.
نترس. هنوز دیوانه نشده ام. اما فرصت دارم. برای دیوانگی.
برای فرزانگی. برای جاودانگی.
و من به حضور نزدیکم. و به دیدار. و به کنار. در کنارم باش.
حتی اگر از من دوری. عزیز دل!
دلم طاقت نشستن ندارد وقتی به چشمهایم می نگری
چشمهایم تحمل نگریستن ندارد وقتی مرا می نوازی
روحم پر می کشد وقتی با من سخن می گویی
زبانم هم که بند می آید
تو بگو چه کنم با این همه التهاب که همه از دوست داشتن توست
غزل هایم را فراموش می کنم
از سهراب یا نیما، فروغ یا شهریار چیزی به یاد نمی آورم
فقط باید زمزمه کنم
زیر لب به گونه ای که تو نیز بشنوی
کسی درون من است که از دریچه چشمم به کوچه می نگرد
کسی درون من است و او کسی نیست بجز تو...
تو که برایم جاودانه هستی و می مانی و میخواهم که بمانی تا زندگی کنم ...
دوست دارم بدانی صد سال دیگر همین حرفهای دلم است که تو را میخواند
دوست دارم بدانی صد سال دیگر همین حرفهای دلم است که تو را میخواند
دوست دارم بدانی صد سال دیگر همین حرفهای دلم است که تو را میخواند
*********
SSSSSSSمهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانSSSSSSSSSSS
خوش باشی .... راستی خسته نباشی ... اگه کمک خواستی بگو ... میدونی که نه اینکه منم خیلی کاری هستم ....
خوب دیگه مواظب خودت باش .
.......

مهران سه‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 01:25 ب.ظ http://www.sangintar-az-faryad.blogsky.com

سلام عزیزم .
خوبی ؟
خسته نباشی ... نمره بالای کلاسا تو گرفتی ؟
آره ؟
بنر زیبایی بود .
بازم میام بهت سر میزنم .
مواظب خودت باش.
بیا یه نظری بده .... منتظرت هستم . (( دی ))
خوب دیگه ...
دوســــــــــــــــــــــــــــــــــت دارممممممم

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 07:13 ق.ظ http://shakhse-sales.blogsky.com/

سلام
مبارک باشه
سربزن اونم هدیه تولد یکیه.

مهران پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 05:56 ب.ظ http://www.sangintar-az-faryad.blogsky.com

سلام . خوبی ؟
اول از همه ازت تشکر میکنم که دیروز اومدی ... نمیدونم اگه حرفاما به یکی نمیگفتم حالا چه حالی داشتم .
مرسی ..... دیگه قول دادیم که ...
دیگه کم پیدا شدی .... چرا نمیای ... منتظرت هستم .
**
سر چشمه ی محبت

ای عشق واقعی

چگونه ستایشت کنم در حالی که قلبت از محبت بی نیاز است

چگونه ببوسمت وقتی که عشقت در وجودم جاری میشود

بگزار نامت را تکرار کنم نامت زیباست دلنشین است

چه داشته ای که اینگونه مرا تلسم کرده ای

من اینگونه نبودم تو عشق را با من آشنا کردی

تو هوای دلم را با طراوت کردی

زمانی که با تو هستم به آسمان به بیکران برواز میکنم

پس بدان دوستت دارم گرچه پایان راه را نمیدانم
******
کاش میشد عشق را تفسیر کرد

خوابه چشمان تو را تعبیر کرد

کاش میشد همچون گلها ساده بود

سادگی را با تو عالمگیر کرد

کاش میشد در خراب آباد دل خانه احساس را تعمیر کرد

کاش میشد در حریم سینه ها عشق را با وسعتش تکثیر کرد
*********
ای زندگی من.
ای گل بهار من
آن زمان که غم زندگی من را از متلاشی میکند به تو می اندیشم
.به عظمت دریاها قسم
به آبی آسمانها قسم که دوستت دارم.
ای زندگی من
گل من بگزار در آسمان عشق تو برواز کنم
بگزار هوای عشق تو را در تمام وجودم حس کنم
زندگی زیباست اما با تو در کنار تو به فکر تو
زندگی من امکان بذیر است
نگزار عشقم این چنین خاموش شود که حتی یادگاری از آن باقی نماند.
میدانم که خسته ای از تمام دردهایی که ذره ذره روحت را آب کرد
ولی این را بدان که من همیشه در همه حال در کنارت با یادت و عاشقت هستم.
برای تو
*******************
مواظب خودت باش عزیزم .
بازم بهت سر میزتم .
..

R_SYSTEM پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 09:55 ب.ظ http://www.rastghamataneh-javdaneh.blogsky.com/

سلام خوبی ؟

عشق امید ودلها ارام گرفت

راست قامتان به روز شد

اسم وب و نوشتم دیگه مشکل حل شد

.•* *•. .•*.فاطمه.•* *•. .•*. شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 04:55 ب.ظ http://www.yek-teke-tanhaiy.blogsky.com/

سلام
به رزوم یه سری بهم بزن

مهر ان یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:59 ب.ظ http://www.sangintar-az-faryad.blogsky.com

سلام خوبی عزیزم ؟
دیگه کم پیدا شدی !!!!!!!! چرا ؟
آها ببخشید اصلا حواسم نبود که خودتا توی خونه زندونی کردی .... (( دی ))
چیکارا میکنی ؟
ببین یه موقع من بیام سراغت ... وگرنه تو که اصلا یاد من نیستی . باشه اشکال نداره (( دی ))
نمیخوای آپ کنی ؟
***********
کوچیک تر که بودم فکر می کردم بارون اشک خداست



ولی مگه خدا هم گریه می کنه چرا باید دل خدا بگیره!!!!



دوست داشتم زیر بارون قدم بزنم تا بوی خدا رو حس کنم



اشک خدا را تو یه کاسه جمع کنم تا هر وقت دلم گرفت



کمی بنوشم تا پاک و آسمانی شوم!



آسمان که خاکستری می شد دل منم ابری می شد



حس میکرم که آدما دل خدا رو شکستند و یا از یاد خدا غافل شدند



همه می گفتند باران رحمت خداست ولی حس کودکانه من می گفت



خدا دلش گرفته و از دست آدم بدا داره گریه میکنه......



کاشکی که بارون بزنه



به سقف و ایوون بزنه



کاشکی دلم پر بگیره



شادی رو از سر بگیره



کاش دوباره بارون بیاد



رو تن یاس و نسترن



کاشکی بوی خدا بیاد



تو کوچه و تو باغ من



.........................



کاش دوباره بارون بیاد



اشک خدا رو ببوسم!



تا که دلم جون بگیره



از غم دنیا.... نپوسم
************
دلتنگی هایم را با تو تسهیم کردن
چه زیبا خواهد بود
اگر ترا دلتنگی هایی باشد
از نوع من
دلم می خواهد احتیاجم
نیازم
درد خفه شده ی سینه ام را
همان قدر احساس کنی
که گویی احتیاج توست
نیاز توست
درد ریشه دوانده در وجود توست
کوتاه سخن
دلم می خواست
" تویی " نبودی
تو ، من
و
من ، تو بودیم

شاید آن وقت این روح سرکش آرام می گرفت
و
جای تمام دلتنگی ها را یک چیز پر می کرد
" بی نیازی"
نیازی از همه چیز و از همه کس
حتی از اندیشیدن
اندیشیدن به خوبی ها و عشق ها
آری حتی به عشق ها
چرا که وصل من و تو
حادثه ای خواهد آفرید
در فراسوی واژه ی عشق !
************
بیا یه سری هم به من بزن .... من آپم ((( الکی )))
*********
منتظرت هستم .
مواظب خودت باش
میدونی که آخه همه ی .....
تا بعد
.....

حضرت عشق --** روزبه **-- شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:53 ب.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

.....
آری باز هم در کوچه پس کوچه های چشمانت غریبی می کنم
و سحرگاهان که شبنم آیتی از پاک بودنت را به عالم می بخشد
و گل ها بستر آیات می کردند
به مهراب بهاران
سال نو رو پاک تر از شبنم گل ها برایت آرزو دارم...
....میخونه ی ** حضرت عشق ** به مناسبت بهار نو
آپ شد
منتظرم
پیشاپیش سال نو باستنی رو بهت تبریک می گم !
فعلا.........
------ یا حق ! ---- -

R_SYSTEM یکشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 09:52 ق.ظ http://www.rastghamataneh-javdaneh.blogsky.com/

سلام سیمین خانم

نمی دونم چرا کم پیدا شدید ؟

امیدوارم مشکلی براتون پیش نیومده باشه
سال نو را پیشاپیش تبریک و امیدوارم سالی سرشار از عشق را ادامه دهید
موفق باشید

فاطمه دوشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:09 ق.ظ http://www.yek-teke-tanhaiy.blogsky.com/

سلامممم
خوبی؟
پیشاپیش عیدت مبارک
به روزم

یاسمنگولا سه‌شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 06:14 ق.ظ http://yasmangoolabad.blogsky.com

درووووووووووووووود
انگاری من یه کم دیر رسیدم
اما شعر تولل می خونم
آخه خیلی وقته نرفتم تولل کسی
عقده شده تو دلم :D
تولل .. تولل .. تولل جوجه کوچولو مبارک
بیا شمعا رو نوک بزن تا صد سال زنده باشی

سال نو مبارک***************************
بهار بهار صدا همون صدا بود

صدای شاخه ها و ریشه ها بود

بهار بهار چه اسم آشنایی

صدات میاد اما خودت کجایی

وا بکنیم پنجره ها رو یا نه

تازه کنیم خاطره ها رو یا نه

بها اومد لباس نو تنم کرد

تازه تر از فصل شکفتنم کرد

چقدر دلم فصل بهار و دوست داشت

وا شدن پنجره ها رو دوست داشت

بهار اومد برفا رو نقطه چین کرد

خنده به دلمردگی زمین کرد

بهار اومد با یه بغل جوونه

عید و آورد از تو کوچه تو خونه

حیاط ما یه غربیل، باغچه ما یه گلدون

خونه ما همیشه منتظر یه مهمون

بهار اومد پنجره ها رو وا کرد

من و با حسی دیگه آشنا کرد

یه حرف یه حرف حرفای من کتاب شد

حیف که همش سوال بی جواب شد...

***************************
دریاب دمی که با طرب می گذرد

فاطمه شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 07:02 ب.ظ http://www.yek-teke-tanhaiy.blogsky.com/

سلامممممممممممم
سال نوت مبارک
الا حودودا یکی و دو ساعت میشه که رسیدیم
خیلی مسافرت خوبی بود خوش گذشت جات خیلی خالی بود
امیدوارم به تو هم تا الان خوش گذشته باشه

ایشالا که سال خوبی داشته باشی

فعلا *************۸

Amin یکشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 01:01 ب.ظ http://www.bikhial0003.bogfa.com

salam
man dige ziad nemiam internet
vali harmoghe biam hatman be shoma sar mizanam
zemnan mibinam ke maro ghabl nadonestio maro az to liste peyvandha pakemon kardi
eybi nadare
movafagh bashid.bye

R_SYSTEM یکشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 12:34 ب.ظ

سلام

۱۲ همین روز بهاری مبارک

موفق باشید و بای

یلدا چهارشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 07:22 ق.ظ http://www.sarayetanhaayei.persianblog.com


تو میدانی ... و میدانی که من ، بی تو و مهر تو ، می میرم تو دستش را بگیر تا او نترسد از سیا هی ها، سختی ها ، دو رنگی ها و بداند دوستش داری دوستت دارم خدای مهربانیها

مهر ان چهارشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 09:44 ق.ظ http://www.sangintar-az-faryad.blogsky.com

سلام گلم . خوبی ؟
خوش میگذره منا نمیبینی ؟
(( یه زمانی خیلی سال پیش وقتی آدما ناراحت میشدن یه چیزی از گوشه ی چشمشون مثل یه قطره می چکید . احساس قشنگی بود . ولی هیچ کسی اسمشا نمیدونست بعد از اون همه ی عاشقا جمع شدن اسم این قطره را گذاشتن اشم و اسم اسن احساس را گر یــــــــــــــــــــه))
چیکارا میکنی ؟
خوبی که ؟
اصلا حالم خوب نیست خودت میدونی چرا دیگه نمیگم .
از دیشب تا حالا صد بار مردم و زنده شدم .
کاش زودتر همه چیز درست میشد.
خودت میدونی چقدر سخته . الان خودتم حالن بهتر از من نیست . خودت خوب میدونی چی میگم.
بازم سال جدید را بهت تبریک میگم .
امیدوارم سال خوبی داشته باشیم .((دی ))
خوب دیگه عزیزم مواظب خودت باش تا وقتی که .........
نمیدونم چه جوری تحمل کنم .
خیلی گلی ..... خیلی ..............
مواظب خودت باش عزیزم .
سر چشمه ی محبت

ای عشق واقعی

چگونه ستایشت کنم در حالی که قلبت از محبت بی نیاز است

چگونه ببوسمت وقتی که عشقت در وجودم جاری میشود

بگزار نامت را تکرار کنم نامت زیباست دلنشین است

چه داشته ای که اینگونه مرا طلسم کرده ای

من اینگونه نبودم تو عشق را با من آشنا کردی

تو هوای دلم را با طراوت کردی

زمانی که با تو هستم به آسمان به بیکران پرواز میکنم

پس بدان دوستت دارم گرچه پایان راه را نمیدانم

پس بدان دوستت دارم گرچه پایان راه را نمیدانم

دوستت دارم
دوستت دارم
دوستت دارم

رسول پنج‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 03:50 ق.ظ http://www.rastghamataneh-javdaneh.blogsky.com/


سلام

راست قامتان به روز شد


منتظرم

حضرت عشق --**روزبه**-- جمعه 24 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 05:04 ب.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

...چاره ای جز این ندارم آخه خون شدی تو رگ هام...می میرم اگه نباشی بی تو من بد جوری تنهام...من چه جوری تو رو خواستم ؟تو چه جور ازم گذشتی...
--------
سلام
میخونه ی **حضرت عشق** آپ دیت شد !
منتظرتم
قربانت
راستی دختر تو نمی خوای آپ کنی ؟ تو هم شدی مثل منو زهرا و فاطمه !!!!....D:
فعلا....
--------- یا حق !‌---------

یاسمنگولا دوشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 07:39 ب.ظ http://yasmangoolabad.blogsky.com

سلام برادر
شما چرا آپ ننموده اید؟
در اسلام آمده است
هر کس امروزش با دیروزش
و دیروزش با فردایش
و فردایش با امروزش
و هر روزش با هر روزش یکی باشد
از مسلمانان نیست
آپ نموده ایم
قدم رنجه بفرمایید
بر چشمانمان گام بنهید
که خاک در گاهتان بوی امید می دهد:D

ثالث پنج‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 09:16 ق.ظ http://shakhse-sales.blogsky.com/

به روز که نمیکنی لااقل بسر

رسول چهارشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 03:35 ب.ظ

سلام

من به روزم اومدی بیاا

امید چهارشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:57 ق.ظ http://sedaye-ashena.blogfa.com

سلام.وبلاگ خوب و قشنگی دارین امیدوارم موفق و پایدار باشین.خوشحال می شم به وبلاگ ما هم سری بزنید
[گل][گل][گل]
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم ، خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید؛

دبیرخانه جشنواره ها جمعه 9 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:49 ق.ظ http://alavi-8

به نام خدا
اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی از جنابعالی جهت ارسال آثارتان به جشنواره ها دعوت مینماید

پیام جمعه 2 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 05:55 ب.ظ http://payamlaryan.blogfa.com

این روزها اینگونه ام ببین
دستم چه می کند انگار
هر شعر باکره ای را سروده ام
پایم چه خسته می کشد گویی
کت بسته از خم هر راه رفته ام
ای دوست...
این روزها با هر که دوست می شوم
احساس می کنم
آنقدر دوست بوده ایم که دیگر وقت خیانت است.......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد